تفریح

در باره ما
 

به وبلاگ من خوش آمدید

 

لينك روزانه
 
ساختن وبلاگ
شماره پیمان کارها
حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
خرید از چین
قلاده اموزشی ضد پارس سگ
الوقلیون
براي تبادل لينک ابتدا لينک مارو بانام:  تفریح   در وبلاگ ياسايتتان قراردهيد
 
كد هاي جاوا
 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 9
بازدید کل : 5552
تعداد مطالب : 9
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


 


پی سی پین

www.pcpin.ir

*

پی سی پین بهترین چت روم فارسی

*

*

www.pcpin.ir

*

 

www.pcpin.ir


|

نوشته شده در پنج شنبه 31 آبان 1392برچسب:شیک ترین چت روم,بهترین چت روم,چت روم,

توسط ali24| لينك ثابت |


دانلود آهنگ جدید یاس و آمین به نام آمین

دانلود آهنگ جدید یاس و آمین به نام آمین    کیفیت :128    (mp3)

 

دانلود آهنگ جدید یاس و آمین به نام آمین

 

 

(برای دانلود و مشاهده متن آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید)


.:  ادامه مطلب :.
|

نوشته شده در شنبه 2 شهريور 1392برچسب:,

توسط ali24| لينك ثابت |


دانلود آهنگ با من باش از یاس

دانلود آهنگ با من باش از یاس: با کیفیت 128

 

دانلود دو آهنگ زیبای یاس به نام بچه های خیابونی و با من باش

(برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه نمایید)


.:  ادامه مطلب :.
|

نوشته شده در جمعه 1 شهريور 1392برچسب:,

توسط ali24| لينك ثابت |


*حکایات کوتاه ولی پر معنا*

جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند ولی دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده میشد.
جهانگرد پرسید : لوازم منزلتان کجاست ؟
زاهد گفت : مال تو کجاست ؟
جهانگرد گفت : من اینجا مسافرم !
زاهد گفت : من هم …

.
.
صیادى گنجشکى گرفت ، گنجشک گفت : مرا چکار خواهى کرد ؟ گفت بکشم و بخورم. گفت : از خوردن من چیزى حاصل تو نخواهد شد ولی اگر مرا رها کنى سه سخن به تو می آموزم که برای تو بهتر از خوردن من است. صیاد گفت : بگو. گنجشک گفت : یک سخن در دست تو بگویم و یکى آنوقت که مرا رها کنى و یکى آنوقت که بر کوه نشینم !!!
صیاد گفت : اولی را بگو. گنجشک گفت : هرچه از دست تو رفت برای آن حسرت مخور ؛ پس صیاد او را رها کرد و بر درخت نشست و گفت : محال را هرگز باور مکن ، پرید و بر سر کوه نشست و گفت : اى بدبخت اگر مرا می کشتى اندر شکم من دو دانه مروارید بود هر یکى بیست مثقال که توانگر مى شدى و هرگز درویشى به تو نمی رسید …
صیاد انگشت در دندان گرفت و دریغ و حسرت خورد و گفت باز از سومی بگو ؛ گنجشک گفت : تو آن دو سخن را فراموش کردى ، سومی را میخواهی چکار ؟ به تو گفتم برای گذشته اندوه مخور و محال را باور مکن ، بدان که پر و بال و گوشت من ده مثقال نیست آنوقت چگونه در شکم من دو مروارید چهل مثقال وجود دارد و اگر هم بود حالا که از دست تو رفته ، غم خوردن چه فایده ؟
گنجشک این سخن گفت و پرید و این مَثَل براى آن گفته میشود که چون طمع پدید آید ، همه محالات باور شود !
.
.
سرهنگ ساندرس یک روز در منزل نشسته بود که در این میان نوه اش آمد و گفت : بابابزرگ این ماه برایم یک دوچرخه میخری ؟
او نوه اش را خیلی دوست میداشت ، گفت : حتما عزیزم ! حساب کرد ماهی ۵۰۰دلار حقوق بازنشستگی میگیرد و حتی در مخارج خانه هم می ماند پس شروع کرد به خواندن کتاب های موفقیت ؛ در یکی از بندهای یک کتاب نوشته بود : قابلیت هایتان را روی کاغذ بنویسید …
او شروع کرد به نوشتن تا اینکه دوباره نوه اش آمد و گفت : بابا بزرگ داری چه کار می کنی ؟ پدربزرگ گفت : دارم کارهایی که بلدم را مینویسم ! پسرک گفت : بابابزرگ بنویس مرغ های خوشمزه هم درست می کنی !!! درست بود ؛ پیرمرد پودرهایی را درست میکرد که وقتی به مرغ ها میزد مزه مرغ ها شگفت انگیز میشد …
او راهش را پیدا کرد ، پودر مرغ را برای فروش نزد اولین رستوران برد اما صاحب آنجا قبول نکرد ، دومین رستوران نه ، سومین رستوران نه ، او به ۶۲۳رستوران مراجعه کرد و ششصد و بیست و چهارمین رستوران حاضر شد از پودر مرغ سرهنگ ساندرس استفاده کند !!!
امروزه کارخانه پودر مرغ کنتاکی در ۱۲۴ کشور دنیا نمایندگی دارد …
اگر در آمریکا کسی بخواهد تصویر سرهنگ ساندرس و پودر مرغ کنتاکی را بالای درب رستورانش نصب کند باید ۵۰هزار دلار به این شرکت پرداخت کند !!!
.
.
روزی گاندی با قطار در حال مسافرت بود که به علت بی توجهی ، یک لنگه از کفش های نو او که به تازگی خریده بود از قطار بیرون افتاد ؛ مسافران دیگر برای او تاسف خوردند ولی گاندی بلافاصله لنگه دیگر کفشش را هم به بیرون انداخت ! همه با تعجب به او نگاه کردند اما او با لبخندی رضایت بخش گفت : یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف است ولی اگر کسی یک جفت کفش نو پیدا کند مطمئنا خیلی خوشحال خواهد شد !
خوشبختی یگانه چیزی است که می توانیم بی آنکه خود داشته باشیم ، دیگران را از آن برخوردار کنیم …

 

 

***نظر یادنون نره ها ***


|

نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:,

توسط ali24| لينك ثابت |


***جک خنده دار***

یه سریا واقعا منحصر به فردن ، یه سری هم الکی متصل به برقن !
.
.
مدرسان شریف با لقمان قرارداد بسته ، دیگه نمیگه از بی ادبان فقط میگه مدرسان شریف !
.
.
خنده بر هر درد بی درمان دواست به غیر از اسهال !
.
.
رتبه کنکور دختر عمومو واسش اس ام اس کردن اومده میگه : نمیدونم کی واسم شارژ ایرانسل فرستاده !
.
.
ﺟﻤﻌﻪ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺗﺮﻡ ﻫﺴﺖ ؟؟؟
ﺻﺪﺍ ﺍﻭﻣﺪ : ﻫﺴﺖ ﻫﺴﺖ ﻫﺴﺖ …
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ بعد از حصول اطمینان ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﮐـَﭙّﻪ ﻣﺮﮔﻤﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ !
.
.
آرایشگرِ کم حرف گلی از گلهای بهشت‌ است !
.
.
بعضیا چاق نیستن فقط شکمشون سه بُعدیه !
.
.
خدایی نیروی جاذبه ای که بین من و اینترنت هست بین قطبای مثبت منفی آهنربا نیست !
یعنی با پای خودم میام با چرثقیل برمیگردم …
.
.
اگه با یکی‌ فیلم می بینید ، وقتی‌ یه جای فیلم نفهمیدید چی‌ گفت از بغل دستیتون نپرسید چون نمیدونم چه حکمتیه که اونم هیچوقت نمیفهمه اونجای فیلم چی‌ گفته شده !

.
.
سخت ترین و طاقت فرساترین لحظه روزه داری وقتیه که یه دونه تخمه رو فرش پیدا می کنی و هیش کاری ازت ساخته نیست !
.
.
به بعضی دخترا باید گفت عزیزم پاشو صورتتو بشور اومدیم خودتو ببینیم !
.
.
دختر همسایمون بس که از خونه بیرون نیومده روابط عمومیش ضعیفه ، یه بار آش نذری پخش میکردن اومد آیفونمونو زد گفتم کیه ؟ گفت آشه !
آیفون
اپل ۵
گلکسی ۴
آش شعله قلمکار
من گوشی به دست و خیره به دوربین
.
.
پیدا کردن کسی که دوستت داشته باشه سخت نیست ، پیدا کردن کسی که گند نزنه به اعصابت خیلی سخته !
.
.
ﺭﮊﯾﻢ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻓﻘﻂ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻟﺶ ﺳﺨﺘﻪ ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﻌﻤﻮﻻ !
.
.
دخترا دو دسته اند :
یا ازدواج میکنن یا کارشناسی ارشد میخونن !
.
.
عشقم بیا برگرد ؛ اگرم نمیای سر راه واینستا بزار بقیه بیان !
.
.
میگی دنیا اسمش دخترونست وفا نداره ، خُب تو صداش کن “جهان” !
والا بابا با این بهونه هاشون …
.
.
هرکس که بهش میگی چطوری و میگه خوبم باید با چکش بزنی تو دندوناش تا بفهمه خوب نیست !
.
.
اینایی که دابم خودشونو میگیرن ، رعایت کنین بابا توالت عمومیم هفته ای ۱بار میگیره !
.
.
آقا یه سوال فنی !
اینکه اول قصه ها میگن یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود ، خب اگه غیر از خدا هیچکس نبود چطور یکی بود ؟؟!‌!! اصلا چطور این داستان صورت گرفت وقتی غیر از خدا هیچکس نبود ؟؟!!!
.
.
خداییش اعتماد به نفس بعضی ها رو اگه کارخونه فراری داشت الان میگفت پراید رو من ساختم !
.
.
میگن آدمای جذاب حافظه ی ضعیفی دارن …
ببخشید چی داشتم می گفتم ؟
.
.
من میخوام رمز کارت عابر بانکمو بزارم دو هزار و نهصد و شصد و شیش تا وقتی فروشنده رمزشو پرسید بگم ۲۹ دو تا شیش !
.

.
یکی از کاربری های کارت ملی اینه که هر از چند گاهی نگاهت به عکست بیفته و به قیافه الانت امیدوارت کنه !
.
.
طرف تو قسمت Work At پروفایلش نوشته “مدیر دلداری مسافرهای جا مونده از پرواز در فرودگاه”
من برم با اسید کلریک یه دوش بگیرم با اجازتون …
.
.
از بین تمام گره هایی که تو زندگیم داشتم فقط تونستم گره هندزفری رو باز کنم ؛ همینم حس خوبیه !
.
.
همیشه میگن شکست مقدمه پیروزیه ، نمیدونم پس من کی از دور مقدماتی صعود میکنم ؟
.
.
سلامتیه دختری که وقتی بنز واسش بوق زد پیش خودش گفت پراید گوجه ای عشقمو عشقه بعد ماشین بنز زد لهش کرد …
نتیجه گیری : دختر خانوم وسط خیابون راه نرو ، هرکی واست بوق زد دلیل نمیشه که … شاید میخواد بگه برو کنار میخام رد شم !
اعتماد به نفس اینارو اگه لاستیک بدون طوقه داشت الان مورسیلاگو بود …
.
.
تا حالا دقت کردین بـارون آدمای احساساتی رو یاد عشقشون میندازه که تازه ترکشون کرده و آدمای منطقی رو یاد ماشینشون که تازه شسته بودنش !
.
.
این نسلی که من میبینم بعد از ازدواج به همسرشون میگن بیا زن و شوهر معمولی باشیم !
.
.
امروز دوبله پارک کرده بودم یهو دیدم تو بلندگو داره میگه : راننده پژو راننده پژو !!!
ینی خوشگل خودمو قهوه ای کردم ، آب دهنمو قورت دادم برگشتم دیدم یه وانتیِ میگه خربزه مشد دارم بیا خربزه بخر …
تنها سوالم اینه که آیا اون نون خوردن داره آیا ؟
.
.
به بعضیا هم باید بگی : یه خورده راست بگو ببینم بلدى !
.
.
ﮔﻔﺖ ﺑﯽ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﻧﻔﺲ ﺭﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺣﺖ !!!
میخام سر به تنت نباشه ، ﻭﺍﻟـــــــــــــــــــــﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﻓﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ …
.
.
من با تو صادق بودم ولی تو با من اصغر هم نبودی ، حداقل میتونستی مجید باشی !
.
.
ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻞ ﯾﻪ ﻫﻮﺱ زودگذر ﺑﻮﺩﻡ …
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﻢ ﺍﺱ ﻧﻤﯿﺪﻩ !
.
.
ﯾﻪ ﺳﺮﯾﺎﻡ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﻦ ، ﻣﻤﻨﻮﻥ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﮐﻨﻦ !
.
.
متاسفانه هر کاسه آش رشته بالاخره تموم میشه ، هرچقدم که یواش بخورینش …
اینا سختیای زندگیه !
.
.
من و کودک درونم و اون روی سگم و همچنین کرم وجودم با هم یه خانواده ایم ، خیلی هم خوشبختیم !
.
.
نشد ما از یکی بپرسیم چند سالته ، نگه چند می خوره ؟
خانما که اصلا اجازه نمیدن بپرسیم …

.

.

این شرکت جی ال ایکس باید با شرکت رانی همکاری کنن و تکه های میوه به راحتی از ته قوطی دران

 

 

***نظر یادتون نره ها***


|

نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:,

توسط ali24| لينك ثابت |


*داستان آموزنده*

به بد اخلاقی مشهور بود خصوصا با خانواده اش … زندگی اش سرد و بی روح بود ، هم خودش لذتی از زندگی نمی برد هم دیگران را با اخلاق تندش عذاب میداد ! یادم نیست ورشکست شده بود یا به چه دلیل دیگه ای که تصمیم گرفت خودکشی کنه ، رفت و مرگ موش خرید … توی راه به خودش گفت هیچکس از مردن تو ناراحت نمیشه حتی بچه های کوچکت هیچ خاطره ی خوبی از تو ندارند ! تصمیم گرفت حداقل توی آخرین روز زندگیش برای خانواده ش خاطره های خوب به جا بزاره ، سر راه شیرینی خرید و اومد توی خونه و بچه هاشو با محبت صدا زد ، بچه ها اومدن و تا او را دیدن یکیشون با ذوق فریاد زد مامان مامان بابا شرینی برامون خریده !!!
تمام اون روز هروقت می خواست بداخلاقی کنه یادش افتاد که این ممکنه به عنوان خاطره ی آخرین روز زندگیش توی ذهن زن و بچه ش بمونه ؛ روز که تمام شد او با یک خانواده ی خیلی شاد واقعا احساس خوشبختی کرد …
سالها گذشت و او هر روز بدون اینکه به خودکشی فکر کنه هروقت خواست با هرکس بداخلاقی کنه همین جمله رو به خودش یادآوری کرد :
“شاید این آخرین خاطره ی او از تو باشه”

.
.
دو برادر قطعه ی زمینی از پدر به ارث بردند و ماه ها در مورد نحوه ی تقسیم آن بحث و گفتگو کردند ولی به نتیجه ای نرسیدند ؛ سرانجام مشکل خود را با ریش سفید ده در میان گذاشتند و از او خواستند در تقسیم زمین به آنها کمک کند … ریش سفید کمی تامل کرد ، سپس گفت : “شیر یا خط بیندازید ، هرکدام از شما برنده شد زمین را او تقسیم خواهد کرد”
یکی از برادران گفت : “این که شما می فرمایید راه حل نیست ، ما دوباره به همان جای اول می رسیم !” ریش سفید لبخندی زد و گفت : “نه این طور نیست !!! کسی که برنده ی شیر یا خط شد زمین را او تقسیم می کند و دیگری انتخاب می کند که کدامیک را می خواهد”
.
.
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ، به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی درافتادی ، زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و … خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید … منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم : بچه برو پی کارت ! من گل نمیخرم ! چرا اینقد پررویی ؟ شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و …
دخترک ترسید و کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود  وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم ، نفهمیدم چرا یکدفعه زبونم بند اومد ! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم ! ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم اومد جلو و با ترس گفت : آقا من گل نمیفروشم آدامس میفروشم ، دوستم که اونور خیابونه گل میفروشه ! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین ، اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان ، دخترتون گناه داره …
دیگه نمی شنیدم ، خدایا چه کردی با من ؟؟؟ این کوچولو چی میگه ؟ حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم ! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود توان بیان رو ازم گرفته بود و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد ! یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت : رحم کن کوچولو ، آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه اما دریغ از توان و نای سخن گفتن ! تا اومدم چیزی بگم فرشته ی کوچولو بی ادعا و سبکبال ازم دور شد ، اون حتی بهم آدامس هم نفروخت ؛ هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه …
همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید ، ممکنه خیلی قوی باشه و بدجور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین …
.
.
پدر روزنامه میخواند اما پسر کوچکش مزاحمش میشد ؛ پدر صفحه ای از روزنامه با عکس نقشه جهان را قطعه قطعه کرد و به پسر داد و گفت : ببینم میتوانی جهان را دقیقا همانطور که هست بچینی ؟ میدانست پسرش تمام روز گرفتار اینکار است اما یک ربع بعد پسر با نقشه کامل برگشت … پدر پرسید : جغرافی بلدی ؟ چگونه این نقشه را چیدی ؟
پسر گفت : نه پشت این صفحه عکس یک آدم بود ؛ “وقتی آن آدم را دوباره ساختم ، دنیا را هم ساختم …”
.
.
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید ، من که نمیخواهم موشک هوا کنم میخواهم در روستایمان معلم شوم !
دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هوا کنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا نخواهد موشک هوا کند !!!

 

 

 

 

***نظر یادتون نره ها***


|

نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:,

توسط ali24| لينك ثابت |


**داستان طنز**

از وقتی که شماره شو به بلَک لیست گوشیم انتقال دادم چند ماهی میگذره … شیش هفت تا اس داده بود که چند هفته بعد خوندمشون ! اون موقع از دستش عاصی بودم چون واقعا اذیتم میکرد. یه شب با یه شماره دیگه اس داد برا همین نرفت تو بلک لیستم ؛ نوشته بود که اگه میخوای دیگه اس ندم بهت یه چیزی بگو. بدون معطلی جواب دادم و همون چیزی رو که میخواست براش فرستادم چون واقعا دیگه نمیخواستم اس ام اساشو ببینم.
خلاصه از اون به بعد دیگه اس نداد ؛ نمیدونم اصلا چی شد که اینطور شد. دیگه سراغمو نگرفت ، اصلا انگار نه انگار که منم هستم ! به هرحال اعتراف میکنم که خیلی دلم برای اس ام اس هاش تنگ شده. اگه الان اینارو میخونی ازت میخوام که یه شانس دیگه بهم بدی ، قول میدم بچه ی خوبی بشم !
هم تو مسابقه ها شرکت کنم ، هم آهنگ پیشواز داغ هفته رو انتخاب کنم و حتی با شارژ ۱۶۸۶۵۰ریال ، برنده ۱۰۰تومن اعتبار هدیه داخل شبکه شم …
ایرانسل دوسِت دارم !

.
.
شوهری یک پیامک به همسرش ارسال کرد :
سلام ، من امشب دیر میام خونه ؛ لطفا همه لباسهای کثیف من رو بشور و غذای مورد علاقه ام رو درست کن … ولی پاسخی نیومد !
پیامک دیگری فرستاد :
راستی ! یادم رفت بهت بگم که حقوقم اضافه شده و آخر ماه میخوام برات یه ماشین بخرم …
همسر : وای خدای من ! واقعا ؟
شوهر : نه ، میخواستم مطمئن بشم که پیغام اولم به دستت رسیده یا نه !!!
.
.
روزی روزگاری در روستایی در هند مردی به روستایی ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۲۰دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت ۲۰دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون ها روستایی ها دست از تلاش کشیدند و به همین خاطر مرد اینبار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۴۰دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهایشان رفتند.
این بار پیشنهاد به ۴۵ دلار رسید و … در نتیجه تعداد میمون ها آنقدر کم شد که به سختی میشد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. اینبار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون ۶۰دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر میرفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد. در غیاب تاجر ، شاگرد به روستایی ها گفت : “این همه میمون در قفس را ببینید ! من آنها را به قیمت ۵۰دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت تاجر آنها را به ۶۰دلار به او بفروشید.” روستایی‌ها که وسوسه شده بودند ، پولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند … البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون !
.
.
ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﺳﻮﺍﺭ تاکسی ﻣﯿﺸﻦ ﻭﻟﯽ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺑﺪﻥ ؛ به خاطر همین ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﻦ ﻭﺍﻟﻔﺮﺍﺭ ! ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎﺷﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺩﺭﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯ میکنن ﻭ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ و ﻣﯿﺮﻥ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ که چشم چشمو نمیدید ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﺯﺩﻥ ﻧﻔﺴﺸﻮﻥ میومد …
ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ با خنده ﺯﺩ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﺑﻐﻠﯿﺶ و بهش ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﻩ ؟؟؟
اونم برگشت ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﻨﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ !؟!؟!زبان درازی

 

 

 

***نظر یادتون نره ها***


|

نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:,

توسط ali24| لينك ثابت |


*ترول جدید*

*

*

(برای مشاهده بقیه ترول ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید)


.:  ادامه مطلب :.
|

نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,

توسط ali24| لينك ثابت |


عکس مو تور سیکلت

**اینم عکس چند تا موتور سیکلت اگه خوشتون اومد بگید تا بازم بزارم**

 

*

*

 

(برای دیدن بقیه ی عکس ها به ادامه مطلب مرا جعه فرمایید)


.:  ادامه مطلب :.
|

نوشته شده در جمعه 2 مرداد 1392برچسب:,

توسط ali24| لينك ثابت |


صفحه قبل 1 صفحه بعد

موضوعات
  

لينك دوستان
 » چت روم پی سی پین » جی پی اس موتور » جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تفریح و آدرس bahal22.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





»فال حافظ

»جوک و اس ام اس

»قالب های نازترین

»زیباترین سایت ایرانی

»جدید ترین سایت عکس

»نازترین عکسهای ایرانی

 

آرشيو
 

شهريور 1392
مرداد 1392

 

نويسنده
 
نویسندگان
 
طراح قالب
  
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');